پرنسس بارانپرنسس باران، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

پرنسس باران ؛ هدیه ی پر شکوه خداوند ؛

سفر به شاهرود

  جان مادر ؛   سه شنبه ی هفته ی پیش رفتیم شاهرود ؛ خونه ی عمه سارا . عمه سارا یه نی نی تو راهی داره و قراره اوایل آبان به جمعمون اضافه بشه انشالله. خلاصه برای بردن سیسمونی عمه رفتیم ... این چند روز واقعا خیلی بهمون مخصوصا به شما خوش گذشت و حسابی عمه سارا و عمو حمید ازمون پذیرایی جانانه کردن و صد البته شما رو هم خیلی لوس می کردند. روز بعد از عید فطر برگشتیم خونه و هنوز هم با گوشیت هر روز با عمه سارا و عمو حمید صحبت می کنی و بهشون قول میدی بری خونه اشون :) دست عمه سارا و عمو حمید بابت مهمون نوازی بی نقصشون درد نکنه.   اینم از عکسها و شیطنتهای شما :       بقیه ی عکسها در ادامه ی ...
23 مرداد 1392

دیداری شیرین در مشهد

  دردانه ی مادر ؛   چقدر خاطره انگیز و شیرین بود دیدار با دوستان مشهدیمان...دوستانی از جنس لطافت... هرچی از باهم بودنمون بگم کم گفتم...انگار نه انگار اولین دیدارمون باهم بود... بله ما نزدیک به سه ساله که باهم تو غمها و شادیهای هم شریک هستیم و محبتی ژرف در اعماق وجودمان نسبت بهم داریم. روز چهارشنبه ی هفته ی پیش من و شما رفتیم خونه یاسین جون و مامان گلش هدی... چه میزبانهای مهربونی بودن و حسابی با روی خوش ازمون استقبال کردند... اکثر نی نی های مشهدی با ماماناشون اومده بودن...فقط جای هاله عزیزم و دریا کوچولو ، مونا جون و بهراد کوچولو و گلناز جون و شایلین کوچولو خیلی خالی بود و جاشون رو سبز کردیم. افسانه عزیزم با ام...
15 مرداد 1392

مشهد و شبهای قدر

  عشق کوچولوی مامان ؛   روز جمعه 4 مرداد منو بابا و شما رفتیم مشهد زیارت امام رضا. مامان و بابا 7 ساله که شبهای احیا رو تو حرم امام رضا می گذرونند و واقعا نمی دونم این چه محبتیه که آقامون به ما داره و هر سال با همه ی مشکلات و گرفتاری ها تو لحظات آخر ما رو از یاد نمیبره. امسال هم مثل همه ی این 7 سال باز هم دعوت شدیم و این سومین سفر شما به مشهد مقدس بود. 6 روز اونجا بودیم و علاوه بر زیارتهای ویژه ای که داشتیم (چون هتل امسالمون به حرم نزدیک بود و همه اش تو حرم بودیم) و شیرنکارهای شما خیلی پرخاطره و بیادماندنی شد و صد البته دوستان بامعرفت و بامرام مشهدیمون که از دوستان نی نی سایتیمون بودند کلی ما رو شرمنده ی محبته...
14 مرداد 1392
1